English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (8855 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
transit time U زمان عبور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
tolled U حق عبور یا حق ارتفاق ساقط شده در اثر مرور زمان
curfew U زمان قطع عبور و مرور قرق
curfews U زمان قطع عبور و مرور قرق
electron transit time U زمان عبور الکترون
passtime U زمان عبور ستون
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
road time U زمان عبور از جاده
time distance U زمان عبور ستون
Other Matches
wading crossing U عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
energy transition U عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
seek time U زمان جستجو زمان طلب
presented U زمان حاضر زمان حال
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
presents U زمان حاضر زمان حال
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
presenting U زمان حاضر زمان حال
present U زمان حاضر زمان حال
traffic post U پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
transmissions U عبور
transmittal U عبور
transmittance U عبور
rights of way U حق عبور
transmittancy U عبور
transmission U عبور
right of way U حق عبور
crossing U عبور
passage of lines U عبور از خط
road haulage U حق عبور
passages U حق عبور
passages U عبور
right of passage U حق عبور
passage U حق عبور
passage U عبور
cross-Channel U عبور
alpha canis majoris U عبور
toll U حق عبور
fording U عبور از اب
transit U عبور
tolling U حق عبور
tolls U حق عبور
wading crossing U عبور از پایاب
trafficked U عبور و مرور
ford U محل عبور
communication U عبور اطلاعات
shallow fording U عبور از اب کم عمق
forded U محل عبور
passed U اجازه عبور
traffic U عبور و مرور
fords U محل عبور
trafficking U عبور و مرور
password U اسم عبور
passes U گذر عبور
passes U کلمه عبور
safe conducts U رخصت عبور
passes U اجازه عبور
safe conduct U رخصت عبور
through traffic U عبور یکسره
toll U عوارض عبور
trafficability U قابلیت عبور
tolling U عوارض عبور
safe-conducts U رخصت عبور
passes U عبور کردن
passwords U اسم عبور
tessera U کلمه عبور
pass U عبور کردن
pass U گذر عبور
pass U کلمه عبور
pass U اجازه عبور
passed U عبور کردن
passed U گذر عبور
passed U کلمه عبور
traject U عبور گذرگاه
transduction U انقال عبور
transoceanic U عبور از اقیانوس
traversable U قابل عبور
tolls U عوارض عبور
traffics U عبور و مرور
transmittance U مقدار عبور
transmission grating U شبکه عبور
transmission factor U ضریب عبور
transit U راه عبور
transit U عبور کردن
transit bill U اجازه عبور
transit bill U پروانه عبور
transit error U خطای عبور
transit time U مدت عبور
transit traffic U عبور ترانزیتی
passageway U محل عبور
passageways U محل عبور
crossing the line U عبور از استوا
electron transition U عبور الکترون
fordability U قابلیت عبور
fordable U قابل عبور
fordless U غیرقابل عبور
conge U اجازه عبور
girdle traverse U عبور کمربندی
highway user tax U مالیات حق عبور
fared U هزینه عبور
crosser U عبور کردن
cross U عبور کردن
passage U اجازه عبور
crossest U عبور کردن
crosses U عبور کردن
crossing the line U عبور از خط استوا
crossing area U منطقه عبور
counter sign U اسم عبور
traverse U عبور کردن
fleet U عبور سریع
fares U هزینه عبور
fare U هزینه عبور
traversed U عبور کردن
traverses U عبور کردن
current passage U عبور جریان
traversing U عبور کردن
deep fording U عبور از اب عمیق
cruising U عبور کردن
passage U عبور سفر
light passing U عبور نور
passages U عبور سفر
passages U راه عبور
passage U راه عبور
faring U هزینه عبور
oil passage U عبور روغن
band pass U نوار عبور
overfly U عبور کردن
passages U اجازه عبور
thoroughfare U راه عبور
passavani U سند عبور
penstock U مجرای عبور اب
passable U قابل عبور
laissez passer U پروانه عبور
practicableness U قابلیت عبور
fleets U عبور سریع
thoroughfares U راه عبور
cruises U عبور کردن
cruised U عبور کردن
cruise U عبور کردن
passwords U اسم شب کلمه عبور
caution area U منطقه عبور بااحتیاط
traverses U تراورس عبور کمربندکوهنوردی
crossing site U محل عبور اجباری
traffic density U تراکم عبور و مرور
transcutaneous U عبور کننده از پوست
traffic density U تکاشف عبور و مرور
access structures U ساختمانهای عبور و مرور
transilluminate U عبور نور از یک عضو
airfield traffic U عبور و مرور فرودگاه
password U اسم شب کلمه عبور
traversed U تراورس عبور کمربندکوهنوردی
traverse U تراورس عبور کمربندکوهنوردی
transduction U عبور از ماوراء چیزی
way U راه عبور گذرگاه
traject U از محلی عبور کردن
traffic flow U کشش عبور ومرور
traffic density U شدت عبور و مرور
slotting U مجرای عبور روغن
traffic court U دادگاه عبور و مرور
traffic control U کنترل عبور و مرور
bus traffic U عبور و مرور اتوبوسها
slots U مجرای عبور روغن
traffic intensity U شدت عبور و مرور
traffic lane U مسیر عبور و مرور
traversing U تراورس عبور کمربندکوهنوردی
bridgeable U قابل عبور یا پل زدن
trafficability U قابلیت عبور ومرور
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> U غیر قابل عبور
traffic sign U علامت عبور و مرور
controlled passing U عبور کنترل شده
traffic peak U حداکثر عبور و مرور
slot U مجرای عبور روغن
goes U گذشتن عبور کردن
eligible traffic U عبور و مرور مجاز
forced crossing U عبور اجباری از رودخانه
gas port U محفظه عبور گاز
gas port U لوله عبور گاز
impassable U غیر قابل عبور
hasty crossing U عبور تعجیلی از رودخانه
wall entrance U عبور از داخل دیوار
ship influence U تاثیر عبور کشتی
Recent search history Forum search
1time is prceious it has great
3service times
3service times
3service times
2Once it's downloaded, please run the Kaspersky Malware Scanner software. This might take a moment and involve a few steps.
2In the Introduction to this book the speed of modern computers was cited as countering the need for some of the early work that was done to make best use of the woefully slow and memory-deficient comp
1شما چه زمان به مکتب میرید.
1شما چه زمان به مکتب میرید.
0عشق تنها چیزی هست که اگر واقعی شو بدست بیاری
1 صرفه جویی در زمان
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com